دارم سعی می کنم تو رو یادم نیارم
دارم سعی می کنم تو رو تنها بذارم
دارم سعی می کنم به چشات زل نزنم
دارم سعی می کنم رو دلم پا بذارم
دارم سعی می کنم اما نمی شه
آخه توو قلبمی وا3 همیشه
دارم سعی می کنم به تو عادت نکنم
دیگه از ته دلم به تو محبت نکنم
بی فایدست سعی کردنم
بوی تو رو می ده تنم
بی فایدست
بوی تو رو می ده تنم
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آنشب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای؟
بر صلیب عشق دارم کرده ای!
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم میزنی
دردم از لیلاست،آنم میزنی
خسته ام زین عشق،دل خونم مکن
من که مجنونم ، تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو... من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سال ها با جور لیلی ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلی در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آواره ی صحرا نشد
گفتم عاقل میشوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال، این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش شاهت میکنم
صد چو لیلا کشته راهت میکنم
دوباره گم شده ام در
غبار دلتنگي
به تنگ امدهام در حصار دلتنگي
گرفته بغض غريبيگلوي
شعرم را
ز بس كه مانده ام
اينجا كنار دلتنگي.....تقديم به كسي كه از همه بيشتر دوسش دارم
چه حاصل شد از تو
برای دلم؟....چه در بودنت.....چه در نبودنت....
آمدی همه ی من را
در خودت خلاصه کردی......همه ی من شد "تو"
آرزو های دور و
درازم شد یک کلمه...."بودن تو"....فکر و خیالم را از من ربودی...
رویا های رنگینم
را سیاه کردی....
هنوز هم نمی دانم
چه شد که رفتی...رفتی و خلاصه ترم کردی...
حال دیگر یک آرزو
هم ندارم....
رویا های
سیاهم.....گریه و راز و نیاز برای داشتنت....همه را به یغما بردی...
تو من را از من
دزدیدی....من دیگر خودم را هم ندارم....لحظه لحظه بودنم را
اسیر سوالی کردی
که هیچ پاسخی ندارد....."چرا"؟....
تو خنده های یک
ساله.....شادی هایم را....ایمان و باورم را....خواب و آرامشم را
به من
بدهکاری....
نمی بخشم تو
را.....این از بزرگی گناه توست نه خردی قلب من....
یادت باشد تو به
من بدهکاری.....یادت باشد هم با بودنت هم با نبودنت
دلم را آزردی....
....................دلتنگ
توام.........دلتنگ......تو.................
دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است...
دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می
دهد ...
دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در
عشقش غرق می کند...
دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد...
دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می
طلبد�
دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد�
دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت
می کشد �
دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد �
دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن
اوست...
دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده...
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده...
دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است...
دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است...
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است...
دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است...
دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است....
دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست...
دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها
صبر می کند...
دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست...
دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون تا است...
دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگی هایم است...
من
از آن ابتداي آشنايي
شدم جادوي موج چشم هايت
تو رفتي و گذشتي مثل باران
و من دستي تکان دادم برايت
تو يادت نيست آنجا اولش بود
همان جايي که با هم دست داديم
همان لحظه سپردم هستيم را
به شهر بي قرار دست هايت
تو رفتي باز هم مثل هميشه
من و ياد تو با هم گريه کرديم
تو ناچاري براي رفتن و من
هميشه تشنه شهد صدايت
شب و مهتاب و اشک و ياس و گلدان
همه با هم سلامت مي رسانند
هواي آسمان ديده ابري ست
هواي کوچه غرق رد پايت
اگر مي ماندي و تنها نبودم
عروس آرزو خوشبخت ميشد
و فکرش را بکن چه لذتي داشت
شکفتن روي باغ شانه هايت
کتاب زندگي يک قصه دارد
و تو آن ماجراي بي نظيري
و حالا قصه من غصه تست
وشايد غصه من ماجرايت
سفر کردن به شهر ديدگانت
به جان شمعداني کار من نيست
فقط لطفي کن و دل را بينداز
به رسم يادگاري زير پايت
شبي پرسيدم از خود هستيم چيست
به جز اشک و نياز و ياد و تقدير
و حالا با صداقت مي نويسم
همين هايي که من دارم فدايت
دعايت مي کنم خوشبخت باشي
تو هم تنها براي خود دعا کن
الهي گل کند در آسمانها
خلوص غنچه سرخ دعايت
نه اسمش عشق است٬نه
علاقه٬نه حتی عادت٬
حماقت محض است دلتنگ
کسی باشی که
دلش با تو نیست
اگر باشی عذاب میکشم ، اگر
نباشی تمام دردهای این دنیا را میکشم ،
وای که هم بودنت ، هم
نبودنت مرا عذاب میدهد ،
فکری به حالم کن که عشقت
دارد کار دستم میدهد
حال و روز خوشی ندارم ، جان خودت بی خیال که دیگر حوصله بهانه هایت را ندارم...
کاشکی که اینجا بودی...!
اگر کنارم بودی قضیه حسابی فرق می
کرد
اگر دستای گرم و نگاه مهربونت رو
داشتم
دیگه غمی نداشتم٬دیگه دل نگرونی
نداشتم
اگر بودی تمام لحظه های با تو بودن
را با دنیا
عوض نمی کردم٬به خدا عوض نمی
کردم!!!
اگر تو را داشتم آنقدر نگاهت
میکردم تا برای
همه ی عمرم کافی باشی٬ولی نیستی!
نیستی تا ببینی دیوانه ی یک نگاه
قشنگت
در کنج دیوار کز کرده ام!!!
و بازم دارم می نویسم به امیدی که
یه روز تو
این نوشته ها رو بخونی و بفهمی که
روزهای
بی تو بودن٬عجب روزهای سختی است.
می دونی چیه؟!!گاهی اوقات یه نگاه
انسان
را به جرم هچ به اشدٌ مجازات محکوم
میکند شاید
این فاصله ای که بین دستان منو
توست مجازات
ما باشد.تنها گناه منو تو اینه که
به هم قول دادیم که
هیچ وقت همدیگه رو تنها نگذاریم.
بیا به همدیگه قول بدیم
همدگه رو تنها نگذاریم.
گفت با من می ماند اما نگفت تا کی؟
گفت که دوستم دارد اما نگفت چقدر؟
گفت که خیلی براش عزیزم اما نگفت
چرا؟
گفت که برای عشقم جان می دهد اما نگفت
چگونه؟
گفت که برای همیشه عاشقم می ماند
اما نگفته بود که معنای عشق چیست؟
او می گفت و من نیز تنها به چشمانش
نگاه می کردم شاید
این سکوت بهترین راه بود.
می گفت که بعد از تو زندگی را نمی
خواهم و هیچگاه فراموشت نخواهم کرد.
مدتی گذشت احساس کردم فراموش شده
ام و دیگر در قلبش جایی ندارم.
چند قطره اشک چند روزی دلتنگی و
گهگاهی دلی نا امید و خسته از زندگی
سهم من از این جدایی بود.
گفت من میروم زیرا عشقی در این
زمانه نیست و این ها همه یک قصه و افسانه
است اما نگفت که روزی روزگاری گفته
بود با من می ماند و مرا خیلی دوست دارد.
گفت من می روم چون بین من و تو
فاصله است که ما را هر لحظه از هم دور
می کند اما نگفت که روزی به من
گفته بود که برایش عزیزم و حتی برای عشقم
جان می دهد.
هر چه گفته بود تنها یک ادعا بود
یا شاید حرفایی که از ته دل نبود.
و این بود رسم عشق لعنت به قلب
ساده ام بی خیال سر نوشت این دل ساده ام
با عشق نمی سازد بس که عشق با
احساس دروغیش او را به بازی گرفته
دیگر عشق را باور ندارد.
نمی گویم فراموشت می کنم کسی که
سالها قلبم را به بازی گرفت و رفت
را هیچ گاه فراموش نمی کنم.
هیچ گاه کسی که قلب بی طاقت و
عاشقم را شکست و لحظه های زندگی ام
را پر از غم وغصه کرد را فراموش
نمی کنم.
خوبی های تو همه را از یاد می برم
و مطمئن باش این دلی که آن را شکستی
و رفتی هیچ گاه نامهربانی هایت را فراموش نخواهد کرد
گاه از این مردم بی درد بدم می
آید
من زافسون گل زرد بدم می آید
هر چه عشق است لگدمال خزان باید کرد
که از این واژه ی نامرد بدم می آید
..............................
وای
باران ! باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
میپرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران، باران
پر مرغان نگاهم را شست
خواب رویای فراموشی هاست
خواب را دریابم
که درآن دولت خاموشی هاست
با تو در خواب ، مرا
لذت ناب هماغوشی هاست
از گریبان تو صبح صادق
میگشاید پر و بال
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری؟
نه ، از آن پاکتری
تو بهاری؟
نه ، بهاران از توست
از تو میگیرد وام
هربهار این همه زیبایی را
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ و بهارانم تو
سیل سیال نگاه سبزت
همه بنیان وجودم را ویرانه کنان میکاود
من به چشمان خیال انگیزت معتادم
و در این راه تباه
عاقبت هستی خود را دادم
باز کن پنجره را
مطمئن باش و برو ضربه ات
کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگیم
خندیدی
به من و عشقی پاک که پر از
یاد تو بود
و خیالم میگفت
تا ابد مال تو بود
تو برو
برو تا راحت تر تکه های
دلم را آرام سر هم بند زنم .
بخاطر تو
توی مرداب نگاهت
یه نفر داره میمیره
دست و پا میزنه
اما واسه موندن خیلی دیره
یکی اینجا
روبرومه که خراب آرزوشه
یه مسافر غریبس
که با مردم نمیجوشه
یکی که بخاطر تو
با یه دنیا در میوفته
حتی واسه بی
وفائیت شعر عاشقونه گفته
روبروم نشسته بی
تو زل زده تو چشمای من
میگه با سرخی
آواز تلخی سکوت و بشکن
اون منم همون که
عشقت مثه ایینه روبروشه
اون منم همون
غریبه که با هیچکس نمیجوشه
یکی که فروغ
چشماش از همون مرداب خیسه
خط به خط گلایه هاشو میخونه نمی نویسه
در كنج دلم عشق كسی خانه ندارد
كس جای در این منزل ویرانه ندارد
دل را به كف هر كه دهم باز پس آرد
كس تاب نگهداری دیوانه ندارد
زتمام
بودنی ها
توبیا از
آن من باش
که به
غیر باتو بودن
دلم آرزو ندارد
آه! ای ابر بهاری مویه کن ... ... روح تبدار مرا پاشویه کن
این گران باری که بر دل میبرم ... ... هم تو میدانی چه مشکل میبرم
هستیام در پای آن سرمست رفت ... ... آه! ای یاران دلم از دست رفت
انتهای هر چه رسوایی منم ... ... عاشق شبهای تنهایی منم
بارها با لاله صحبت کردهام ... ... بارها با ماه خلوت کردهام
فکر من از آسمان ، آبی تر است ... ... روح من با عشق عنابی تر است
من سر هر کوچه یا هو میزدم ... ... پیش پای عشق زانو میزدم
آه ! آه ! ای شاعران نسترن ... ... گل به گل داغ است کتف شعر من
با جدایی خو گرفتن مشکل است ... .. .از شقایق رو گرفتن مشکل است
او شبی آمد... مرا ویرانه کرد ... ... او مرا یک باغ بیپروانه کرد
شوخ چشمست و دلم در بند اوست ... ... هر چه هست از چشم پر نیرنگ اوست
دل مرید کیش اشراقیش شد ... ... دل اسیر ایها الساقیش شد
او که خویشاوند نزدیک گل است ... ... شرح احساسات سبز بلبل است
او که با آیینه ها مانوس بود ... ... چشم او یک کاسه اقیانوس بود
در نگاهش آسمانی راز داشت ... ... کهکشان در کهکشان اعجاز داشت
آمد از نُه توی جنگلهای راز ... ... آمد از آنسوی پرچین نیاز
آمد از دردش پُرم کرد و گذشت ... ... در وفا سیلی خورم کرد و گذشت
مثل شمع بزمی آبم کرد و رفت ... ... عشوهای کرد و خرابم کرد و رفت
این هم از یک عمر مستی کردنم ... ... سالها شبنم پرستی کردنم
آی دل ... زهر جدایی را بخور ... ... چوب عمری بیوفایی را بخور
آی دل ... دیدی که ماتت کرد و رفت ... ... خندهای بر خاطراتت کرد و رفت
من که گفتم این بهار افسرده نیست ... ... من که گفتم این پرستو مرده نیست
اه ... عجب کاری به دستم داد دل ... ... هم شکست و هم شکستم داد دل
hi fadat veb nicei dari khili ghashange asheghetammmmmmmmmmmmmmmmmmm eli!
اونی که شما دنبالشید عشق نیس هوسه
ببخشید رک دارم نظرمو میگم هر عشقی دباله یه سکسی هست واسه خودش
اول به محسن اقا شادباش میگم که روح واحساس بزرگی دارد و در مرحله بعدی به شما که معنی عشق را متوجه شدید و چه خوب که اعتراف کردید - براتون طول عمر با عزت و عشق و شادی ارزو دارم
تبریک میگم بهت......مشتولوق ما هم فراموش نشه سربزنی خوشحال میشم دوست قدیمی
سلام مطالب خیلی زیبائی بود خسته نباشی طراحی وبلاگتونم خیلی قشنگه بخصوص بارونش
موفق باشی
دوش با ياد تو، ليك از تو جدا، تا دم صبح
گريه كرديم من و شمع بتا تا دم صبح
دور از جان تو اي دوست كه ديشب بي تو
سنگ مي ريخت به ما ابر بلا تا دم صبح
ياد آن شب كه به هم سلسله جنبان بودند
شانه و دست من و باد صبا تا دم صبح
بر سرم دوش زهجران تو كوكب مي ريخت
شب جدا ، شمع جدا ، ديده جدا تا دم صبح
نه همين دوش كه عمريست معلم شبها
گريه كردم به خدايي خدا تا دم صبح
سلام دوست عزیز مطالب خوبی نوشتی ولی سعی کن درمورد امام زمان بنویسی
باتشکر سیدعبدالله
والا مشقا رو که خیلی وقته بوسیدم گذاشتم کنار اما درسام بد نیست
مرسی .از وبلاگ های گذشته هم دیدن کنید..
43006 بازدید
12 بازدید امروز
1 بازدید دیروز
106 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian