گل های رزی را که برایم آورده بودی به یاد داری؟
با هم گل های خشکیده را پرپر کردیم
می خواستم بدانم هنوز هم دوستم داری یا نه؟!
نه...دوستم ندارد! اگر داشت رهایم نمی کرد
دوستم دارد...! اگر نداشت از اول به سراغم نمی آمد
ندارد...! از اول هم به سراغ من نیامد
به سراغ هوسی مهمان دلم شد
اگر نداشت مهمان دیگری می شد، چرا من؟
ندارد...! چون نیامده رفت.
دوستم دارد...! چون همیشه مهربان بود
ندارد...! مهربانیهایش را باور نکن
چرا هم اکنون نامهربان است؟
دوستم دارد....! خودش می گفت
دوستم دارد...! من دل به او دادم
دوستم دارد...! چون نوبت گلبرگ دوستم دارد است
ندارد... ! چون از ابتدا قصدش رفتن بود
دوستم دارد...! پس چرا آمد؟
ندارد...!آمد که بسوزاند دلت را
دوستم دارد...! چون مرا در آغوش گرمش می کشید
ندارد...! آن گرمای هوس بود
دوستم دارد...! چقدر عاشقانه مرا می بوسید
ندارد...! چون همچنان که تو را می بوسید
در ذهن خود طناب دارت را می بافت.
دوستم دارد...! برایم گل می خرید.
ندارد...! بازیگر قابلی بود.
دوستم دارد...! چون دل به دل راه دارد...
ندارد...! خودت را گول نزن
چهار گلبرگ بیشتر نمانده...
بهتر است چشم هایم را ببندم!!!
دوستت نداشت ، دوستت ندارد...